حرفهای دل به زبان قلم
غزلی بنویسم
روی برگ های سپید
منزوی
حافظ دوران من است
شعر من
بوی تورا
کم دارد
آزادی
ارزان تراز
موی پریشان من است
روسری می اندازم
فکر را پوشانده ام
زیر یک متر پارچه
مغز گردو خوابیده است
پرتقال خونی قلبم
خبر از سیب بده
گویند بهشت ارزان شده
نای نیزه
های اشک
جرم یک مشک
لب های تو بود
از قلب تو نمیگذرد
بی حسین
آب نوشیدن
حسین نشان داد
در زندگی
یک عباس کافی است