گلنوشت عشق

گلنوشت عشق

حرفهای دل به زبان قلم
گلنوشت عشق

گلنوشت عشق

حرفهای دل به زبان قلم

کلید

یادت باشد

بعضی چیزها را

نمیشود با آخر

شن و سیمان ساخت 

نمیشود در قلب آدم 

یک تکه آهن گذاشت و 

زیرش کبریت روشن کرد

باید مهربان بود 

مهربانی کلید قفل دلهاست

وقتی از بغض لبریزند 

«روزت مبارک جانا»

❤️❤️❤️❤️

دیر میشود

دیر می شود 

بگو 

پروانه ها 

در خانه ی شمع 

چه کردند 

با فراق گل 



کلک

رقص کلک شور انگیز 

واژه واژه شعر 

کاغذ ترانه ها 

تمام  شد 

تا دو باره  آغاز کنی مرا 

جرعه ی آخرم را بنوش 

در زمستان 

یک عدد غزل بپوش 



 


نبودن«م.م»

نبودن 

ترس دارد 

جای خالی 

شوخی نیست 

بمان 

من نوزده میشوم 

تو بیست 

«م.م»


قلبم

قلب من 

تنهایی ام را پر میکنی؟

لوئو زیبای من پر دُر میکنی؟

جایگاه من پیش تو 

چشمان توست 

عاشق عشقت شدم 

مرا یاری کن 

تا بمانیم باهم 

و بخوانیم تا شعر 

رنگ غزل گیرد 

منزوی در قلمم میمیرد 

م.م