حرفهای دل به زبان قلم
سیزده
به در میخورد
دردش نمیگیرد
چهارده ماه میشود
اما چهار
کنار تو
روزها
مزه ی تقویم میدهند
12ام بهار
45سال زندگی
پرچم خداست
بر سر ایران
خورشید داریم
فانوس نمیخواهیم
شیر ما بیدار است
مقتدا هوشیار است
بیشه ما سبز است
ماهرز نمی روییم
میروی
نگاه میکنم
خالی نیست
لبخندت
شادی ست
شرط ماندن زمستان
خوشحالی آدم برفی ست
در باور جاده
رفتن زیباست
منتظرت ایستاده ام
کنار بودنت
دیر نشود
دلگرمم
بودنت
روشنایی ست
خورشید تاریکی ست
وصال خط باریکی ست
میوه درخت اندوه
شبیه گلابی ست
هرروز خودکار من
دنبال مرغابی ست
شب های پاییز
بال آسمان رویایی ست