گلنوشت عشق

گلنوشت عشق

حرفهای دل به زبان قلم
گلنوشت عشق

گلنوشت عشق

حرفهای دل به زبان قلم

سی

سی بهار

بی پاییز

زندگی 

نفس کشیدن نیست

بوییدن خار دلتنگی ست

سجده

سجده ی حضرت شیطان 

ارزان تراز گندم 

نبود 

عبادت 

به عشق یک انسان 

بند بود 

خداوند عاشق  گاهی 

منتظر یک لبخند بود



قول

حاج قاسم 

دخترانت موی افشان میکنند 

آنچه میبینی 

حال پریشان زندگی ست 

زن شعار آزادگی سر میدهد 

مرغ شهوت را چگونه پر میدهد 

خانه بی پنجره آخر چطور 

بی محابا خبر از فقدان در میدهد 

قول دادیم حاج قاسم باشیم 

در ذات خویش 

هریک از خویشان ما وعده ای دیگر میدهد 

«بابا قاسم»


یک نفر

یک نفر نیست

شهر خالی ست

بانگاهش 

چند کشور پر میشود ؟

«باباقاسم»

مجرم

دوست داشتن

جرم سنگین من است

شانه هایت را میدهی؟